اگر شکسته دلانت هزار جان دارند |
اگر شکسته دلانت هزار جان دارند
|
|
به خدمت تو کمر بسته بر میان دارند
|
شدند حلقه به گوش تو را چو حلقه به گوش
|
|
چه خوش دلند که مثل تو دلستان دارند
|
کسان که وصل تو یک دم به نقد یافتهاند
|
|
از ین طلب طرب و عیش جاودان دارند
|
چو بگذری به تعجب تو ماهروی به راه
|
|
چو ماه ماهرخان دست بر دهان دارند
|
خرد از آن ز ره زلف تو پناه گرفت
|
|
که چشم و ابروی تو تیر در کمان دارند
|
مجاهدان رهت تا عنایت تو بود
|
|
چه بیم و باک به عالم ازین و آن دارند؟
|
ز آب دیده و تاب دل است غمازی
|
|
وگرنه راز تو بیچارگان نهان دارند
|
غلام غمزهی بیمارتم که از هوسش
|
|
چه تندرستان خود را ناتوان دارند؟
|
اگر کسی به شکایت بود ز دلبر خویش
|
|
ز تو عراقی و دل شکر بیکران دارند
|
| |
|
| |