ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود |
ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود
|
|
شادمانی جانی که او را چون تو جانانی بود
|
خرم آن خانه که باشد چون تو مهمانی در او
|
|
مقبل آن کشور که او را چون تو سلطانی بود
|
زنده چو نباشد دلی کز عشق تو بویی نیافت؟
|
|
کی بمیرد عاشقی کو را چو تو جانی بود؟
|
هر که رویت دید و دل را در سر زلفت نبست
|
|
در حقیقت آدمی نبود که حیوانی بود
|
در همه عمر ار برآرم بی غم تو یک نفس
|
|
زان نفس بر جان من هر لحظه تاوانی بود
|
آفتاب روی تو گر بر جهان تابد دمی
|
|
در جهان هر ذرهای خورشید تابانی بود
|
در همه عالم ندیدم جز جمال روی تو
|
|
گر کسی دعوی کند کو دید، بهتانی بود
|
گنج حسنی و نپندارم که گنجی در جهان
|
|
و آنچنان گنجی عجب در کنج ویرانی بود
|
آتش رخسار خوبت گر بسوزاند مرا
|
|
اندر آن آتش مرا هر سو گلستانی بود
|
روزی آخر از وصال تو به کام دل رسم
|
|
این شب هجر تو را گر هیچ پایانی بود
|
عاشقان را جز سر زلف تو دستآویز نیست
|
|
چه خلاص آن را که دستآویز ثعبانی بود؟
|
چون عراقی در غزل یاد لب تو میکند
|
|
هر نفس کز جان برآرد شکر افشانی کند
|
| |
|
| |