رخ سوی خرابات نهادیم دگربار |
رخ سوی خرابات نهادیم دگربار
|
|
در دام خرابات فتادیم دگربار
|
از بهر یکی جرعه دو صد توبه شکستیم
|
|
در دیر مغان روزه گشادیم دگربار
|
در کنج خرابات یکی مغبچه دیدیم
|
|
در پیش رخش سر بنهادیم دگربار
|
آن دل که به صد حیله ز خوبان بربودیم
|
|
در دست یکی مغبچه دادیم دگربار
|
یک بار ندیدیم رخش وز غم عشقش
|
|
صدبار بمردیم و بزادیم دگربار
|
دیدیم که بیعشق رخش زندگیی نیست
|
|
بیعشق رخش زنده مبادیم دگربار
|
غم بر دل ما تاختن آورد ز عشقش
|
|
با این همه غم، بین که چه شادیم دگربار
|
شد در سر سودای رخش دین و دل ما
|
|
بنگر، دل و دین داده به بادیم دگربار
|
عشقش به زیان برد صلاح و ورع ما
|
|
اینک همه در عین فسادیم دگربار
|
با نیستی خود همه با قیمت و قدریم
|
|
با هستی خود جمله کسادیم دگربار
|
تا هست عراقی همه هستیم مریدش
|
|
چون نیست شود، جمله مرادیم دگربار
|
| |
|
| |