آب حیوان است، آن لب، یا شکر؟ |
آب حیوان است، آن لب، یا شکر؟
|
|
یا سرشته آب حیوان با شکر؟
|
نی خطا گفتم: کجا لذت دهد
|
|
آب حیوان پیش آن لب یا شکر؟
|
کس نگوید نوش جانها را نبات
|
|
کس نخواند جان شیرین را شکر
|
لعل تو شکر توان گفت، ار بود
|
|
کوثر و تسنیم جان افزا شکر
|
قوت جان است و حیات جاودان
|
|
نیست یار لعل تو تنها شکر
|
ای به رشک از لعل تو آب حیات
|
|
وی خجل زان لعل شکرخا شکر
|
وامق ار دیدی لب شیرین تو
|
|
خود نجستی از لب عذرا شکر
|
نام تو تا بر زبان ما گذشت
|
|
میگدازد در دهان ما شکر
|
از لب و دندان تو در حیرتم
|
|
تا گهر چون میکند پیدا شکر؟
|
تا دهانت شکرستان گشت و لب
|
|
در جهان تنگ است چون دلها شکر
|
من چرا سودایی لعلت شدم
|
|
از مزاج ار میبرد سودا شکر؟
|
گرد لعل تو همی گردد نبات
|
|
نی، طمع دارد از آن لبها شکر
|
گرد بر گرد لب شیرین تو
|
|
طوطیان بین جمله سر تا پا شکر
|
لعل و گفتار تو با هم در خور است
|
|
باشد آری نایب حلوا شکر
|
طبع من شیرین شد از یاد لبت
|
|
ای عجب، چون میشود دریا شکر؟
|
لفظ شیرین عراقی چون لبت
|
|
میفشاند در سخن هر جا شکر
|
| |
|
| |