بیدلی را بی سبب آزرده گیر |
بیدلی را بی سبب آزرده گیر
|
|
خاکساری را به خاک اسپرده گیر
|
خستهای از جور عشقت کشته دان
|
|
والهای از عشق رویت مرده گیر
|
گر چنین خواهی کشیدن تیغ غم
|
|
جانم اندر تن چون خون افسرده گیر
|
چند خواهی کرد ازین جور و ستم؟
|
|
بیدلی از غم به جان آزرده گیر
|
بردهای، هوش دلم، اکنون مرا
|
|
نیم جانی مانده وین هم برده گیر
|
گر بخواهی کرد تیمار دلم
|
|
از غم و تیمار جانم خرده گیر
|
ور عراقی را تو ننوازی کنون
|
|
عالمی از بهر او آزرده گیر
|
| |
|
| |