کار ما، بنگر، که خام افتاد باز |
کار ما، بنگر، که خام افتاد باز
|
|
کار با پیک و پیام افتاد باز
|
من چه دانم در میان دوستان
|
|
دشمن بد گو کدام افتاد باز؟
|
این همی دانم که گفت و گوی ما
|
|
در زبان خاص و عام افتاد باز
|
عاشق دیوانه نامم کردهاند
|
|
بر من آخر این چه نام افتاد باز؟
|
روز بخت من چو شب تاریک شد
|
|
صبح امیدم به شام افتاد باز
|
توسن دولت، که بودی رام من
|
|
آن هماکنون بدلگام افتاد باز
|
باز اقبال از کف من بر پرید
|
|
زاغ ادبارم به دام افتاد باز
|
مجلس عیش دلافروز مرا
|
|
باطیه بشکست و جام افتاد باز
|
در گلستان میگذشتم صبحدم
|
|
بوی یارم در مشام افتاد باز
|
در سر سودای زلفش شد دلم
|
|
مرغ صحرایی به دام افتاد باز
|
تا بدیدم عکس او در جام می
|
|
در سرم سودای خام افتاد باز
|
تا چشیدم جرعهای از جام می
|
|
در دلم مهر مدام افتاد باز
|
من چو از سودای خوبان سوختم
|
|
پس عراقی از چه خام افتاد باز؟
|
| |
|
| |