در بزم قلندران قلاش |
در بزم قلندران قلاش
|
|
بنشین و شراب نوش و خوش باش
|
تا ذوق می و خمار یابی
|
|
باید که شوی تو نیز قلاش
|
در صومعه چند خود پرستی؟
|
|
رو بادهپرست شو چو اوباش
|
در جام جهاننمای می بین
|
|
سر دو جهان، ولی مکن فاش
|
ور خود نظری کنی به ساقی
|
|
سرمست شوی ز چشم رعناش
|
جز نقش نگار هر چه بینی
|
|
از لوح ضمیر پاک بخراش
|
باشد که ببینی، ای عراقی،
|
|
در نقش وجود خویش نقاش
|
| |
|
| |