تنگ آمدم از وجود خود، تنگ |
تنگ آمدم از وجود خود، تنگ
|
|
ای مرگ، به سوی من کن آهنگ
|
بازم خر ازین غم فراوان
|
|
فریاد رسم ازین دل تنگ
|
تا چند آخر امید یابیم؟
|
|
تا کی به امید بوی یا رنگ؟
|
کی بود که ز خود خلاص یابم
|
|
فارغ گردم ز نام و از ننگ؟
|
افتادم در خلاب محنت
|
|
افتان خیزان، چو لاشهی لنگ
|
گر بر در دوست راه جویم
|
|
یک گام شود هزار فرسنگ
|
ور جانب خود کنم نگاهی
|
|
در دیدهی من فتد دو صد سنگ
|
ور در ره راستی روم راست
|
|
چون در نگرم، روم چو خرچنگ
|
ور زانکه به سوی گل برم دست
|
|
آید همه زخم خار در چنگ
|
دارم گلهها، ولی نه از دوست
|
|
از دشمن پر فسون و نیرنگ
|
با دوست مرا همیشه صلح است
|
|
با خود بود، ار بود مرا جنگ
|
این جمله شکایت از عراقی است
|
|
کو بر تن خود نگشت سرهنگ
|
| |
|
| |