اکوس تلالات بمدام |
اکوس تلالات بمدام
|
|
ام شموس تهللت بغمام
|
از صفای می و لطافت جام
|
|
در هم آمیخت رنگ جام، مدام
|
همهجا مست و نیست گویی می
|
|
یا مدام است و نیست گویی جام
|
چون هوا رنگ آفتاب گرفت
|
|
رخت برگیرد از میانه ظلام
|
چون شب و روز در هم آمیزند
|
|
رنگ و بوی سحر دهند به شام
|
جام را رنگ و بوی می دادند
|
|
تا ز ساقی و می دهد اعلام
|
رنگ جام ارچه گشت گوناگون
|
|
از چه افتاد بر وی این همه نام؟
|
از دو رنگی ماست این همه رنگ
|
|
ورنه یک رنگ بیش نیست مدام
|
مجلس آراستند صبح دمی
|
|
تا صبوحی کنند خاصه و عام
|
خاص را باده خاصگی دادند
|
|
عام را دردیی به رسم عوام
|
عامه از بوی باده مست شدند
|
|
خاص خود مست ساقیند مدام
|
مست ساقی به رنگ و بو چه کند؟
|
|
حاضران را چه کار با پیغام؟
|
بادهنوشان، که کار آب کنند،
|
|
خاک را تیزتر کنند مسام
|
جرعهای کان ز خاک نیست دریغ
|
|
بر چو من خاکیی چراست حرام؟
|
ساقی، ار صاف نیست، دردی ده
|
|
باش، گو، هر چه هست، پخته و خام
|
چه شود گر کنی درین مجلس
|
|
ناقصی را به نیم جرعه تمام ؟
|
در دو عالم نگنجم از شادی
|
|
گر مرا بوی تو رسد به مشام
|
سر این جام و باده کشف کنم
|
|
نزند تا غلط ره اوهام
|
باز گویم که: این چه رنگ و چه بوست
|
|
می کدام است و جام باده کدام؟
|
بوی وجد است و رنگ نور صفات
|
|
می تجلی ذات و جام کلام
|
| |
|
| |