باز در دام بلا افتادهام |
باز در دام بلا افتادهام
|
|
باز در چنگ عنا افتادهام
|
این همه غم زان سوی من رو نهاد
|
|
کز رخ دلبر جدا افتادهام
|
یاد ناورد آن نگار بیوفا
|
|
از من بیچاره، تا افتادهام
|
دست من نگرفت روزی از کرم
|
|
تا ز دست او ز پا افتادهام
|
ننگ میدارد ز درویشی من
|
|
چون کنم؟ چون بینوا افتادهام
|
بر درش گر مفلسان را بار نیست
|
|
پس من مسکین چرا افتادهام؟
|
هم نیم نومید از درگاه او
|
|
گرچه درویش و گدا افتادهام
|
عاقبت نیکو شود کارم، چو من
|
|
بر سر کوی رجا افتادهام
|
هان! عراقی، غم مخور، کز بهر تو
|
|
بر در لطف خدا افتادهام
|
| |
|
| |