در حسن رخ خوبان پیدا همه او دیدم |
در حسن رخ خوبان پیدا همه او دیدم
|
|
در چشم نکورویان زیبا همه او دیدم
|
در دیدهی هر عاشق او بود همه لایق
|
|
وندر نظر وامق عذرا همه او دیدم
|
دلدار دل افگاران غمخوار جگرخواران
|
|
یاری ده بییاران، هرجا همه او دیدم
|
مطلوب دل در هم او یافتم از عالم
|
|
مقصود من پر غم ز اشیا همه او دیدم
|
دیدم همه پیش و پس، جز دوست ندیدم کس
|
|
او بود، همه او، بس، تنها همه او دیدم
|
آرام دل غمگین جز دوست کسی مگزین
|
|
فیالجمله همه او بین، زیرا همه او دیدم
|
دیدم گل بستان ها ، صحرا و بیابان ها
|
|
او بود گلستان ها ، صحرا همه او دیدم
|
هان! ای دل دیوانه، بخرام به میخانه
|
|
کاندر خم و پیمانه پیدا همه او دیدم
|
در میکده و گلشن، مینوش می روشن
|
|
میبوی گل و سوسن، کاینها همه او دیدم
|
در میکده ساقی شو، می در کش و باقی شو
|
|
جویای عراقی شو، کو را همه او دیدم
|
| |
|
| |