آن بخت کو که بر در تو باز بگذرم؟ |
آن بخت کو که بر در تو باز بگذرم؟
|
|
وآن دولت از کجا که تو بازآیی از درم؟
|
میخواستم که با تو برآرم دمی به کام
|
|
نگذاشت روزگار که گردد میسرم
|
از عمر من کنون چو نمانده است هم دمی
|
|
باری، بیا، که با تو دمی خوش برآورم
|
جانا، روا مدار که با دیدهی پر آب
|
|
نایافته مراد ز کوی تو بگذرم
|
زین گونه سرکشی که تو آغاز کردهای
|
|
از دست جور تو نه همانا که جان برم
|
دست غم تو بس که مرا پایمال کرد
|
|
مگذار هجر را که نهد پای بر سرم
|
با وصل همه بگو که: عراقی از آن ماست
|
|
از لطف تو که یاد کند بار دیگرم
|
| |
|
| |