نیست کاری به آنم و اینم |
نیست کاری به آنم و اینم
|
|
صنع پروردگار میبینم
|
صبر از تو نکرد دل، والله
|
|
نیست پروای عقلم و دینم
|
سخنی، کز تو بشنود گوشم
|
|
خوشتر آید ز جان شیرینم
|
در جهان گر دل از تو بردارم
|
|
خود که بینم، که بر تو بگزینم؟
|
کرمی کن، گرم بخواهی کشت
|
|
هم بدان ساعدان سیمینم
|
با عراقی، که عاجز غم توست
|
|
خردهگیری مکن، که مسکینم
|
| |
|
| |