تا کی از دست فراق تو ستمها بینیم؟ |
تا کی از دست فراق تو ستمها بینیم؟
|
|
هیچ باشد که تو را بار دگر وابینیم
|
دل دهیم، از سر زلف تو چو بویی یابیم
|
|
جان فشانیم، اگر آن رخ زیبا بینیم
|
روی خوب تو که هر دم دگران میبینند
|
|
چه شود گر بگذاری تو دمی ما بینیم؟
|
ما که دور از تو ز هجرانت به جان آمدهایم
|
|
از فراق تو بگو: چند بلاها بینیم؟
|
خورد زنگار غمت آینهی دل به فسوس
|
|
نیست ممکن که جمال تو در آنجا بینیم
|
گم شد آخر دل ما، بر در تو آمدهایم
|
|
تا بود کان دل گمکردهی خود وابینیم
|
گر بیابیم دلی، بر سر کویت یابیم
|
|
ور ببینیم رخی، در دل بینا بینیم
|
روی بنمای، که امروز ندیدیم رخت
|
|
ای بسا حسرت و اندوه که فردا بینیم!
|
روی زیبای تو، ای دوست، به کام دل خویش
|
|
تا عراقی بنمیرد نه همانا بینیم
|
| |
|
| |