شهری است بزرگ و ما دروییم |
شهری است بزرگ و ما دروییم
|
|
آبی است حیات و ما سبوییم
|
بویی به مشام ما رسیده است
|
|
ما زنده بدان نسیم و بوییم
|
بازیچه مدان، تو خواجه، ما را
|
|
ما از صفت جلال اوییم
|
چوگان حیات تا بخوردیم
|
|
در راه به سر دوان چو گوییم
|
تا خوی صفات او گرفتیم
|
|
نشناخت کسی که در چه خوییم؟
|
میگفت عراقی از سر سوز:
|
|
ما نیز برای گفت و گوییم
|
| |
|
| |