چو دل ز دایرهی عقل بی تو شد بیرون |
چو دل ز دایرهی عقل بی تو شد بیرون
|
|
مپرس از دلم آخر که: چون شد آن مجنون؟
|
دلم، که از سر سودا به هر دری میشد
|
|
چو حلقه بین که بمانده است بر در تو کنون
|
کسی که خاک درت دوستتر ز جان دارد
|
|
چگونه جای دگر باشدش قرار و سکون؟
|
دلم، که حلقه به گوش در تو شد مفروش
|
|
که هیچ قدر ندارد بهای قطرهی خون
|
چو رایگان است آب حیات در جویت
|
|
چرا بود دل مسکین چو ریگ در جیحون؟
|
دل عراقی اگر چه هزار گونه بگشت
|
|
ولی ز مهر تو هرگز نگشت دیگر گون
|
| |
|
| |