ای دل و جان عاشقان شیفتهی جمال تو |
ای دل و جان عاشقان شیفتهی جمال تو
|
|
هوش و روان بیدلان سوختهی جلال تو
|
کام دل شکستگان دیدن توست هر زمان
|
|
راحت جان خستگان یافتن وصال تو
|
دست تهی به درگهت آمدهام امیدوار
|
|
روی نهاده بر درت منتظر نوال تو
|
خود به دو چشم من شبی خواب گذر نمیکند
|
|
ورنه به خواب دیدمی، بو که شبی وصال تو
|
من به غم تو قانعم، شاد به درد تو، از آنک
|
|
چیره بود به خون من دولت اتصال تو
|
تو به جمال شادمان، بیخبر از غمم دریغ!
|
|
من شده پایمال غم، از غم گوشمال تو
|
ناز ز حد بدر مبر، باز نگر که: در خور است
|
|
ناز تو را نیاز من، چشم مرا جمال تو
|
بسکه کشید ناز تو، مرد عراقی، ای دریغ!
|
|
چند کشد، تو خود بگو، خسته دلی دلال تو؟
|
| |
|
| |