ای هر دهن ز یاد لبت پر عسل شده |
ای هر دهن ز یاد لبت پر عسل شده
|
|
در هر دهن خوشی لب تو مثل شده
|
آوازهی وصال تو کوس ابد زده
|
|
مشاطهی جمال تو لطف ازل شده
|
از نیم ذره پرتو خورشید روی تو
|
|
ارواح حال گشته و اجسام حل شده
|
جانها ز راه حلق بر افکنده خویشتن
|
|
در حلقههای زلف تو صاحب محل شده
|
ترک رخت، که هندوک اوست آفتاب
|
|
آورده خط به خون من و در عمل شده
|
ای از کمال روی تو نقصان گرفته کفر
|
|
وز کافری زلف تو در دین خلل شده
|
بر تو چو من بدل نگزینم، روا مدار
|
|
آبی که من خورم ز تو با خون بدل شده
|
| |
|
| |