در صومعه نگنجد رند شرابخانه |
در صومعه نگنجد رند شرابخانه
|
|
ساقی، بده مغی را، درد می مغانه
|
ره ده قلندری را، در بزم دردنوشان
|
|
بنما مقامری را، راه قمارخانه
|
تا بشکند چو توبه، هر بت که میپرستید
|
|
تا جان نهد چو جرعه، شکرانه در میانه
|
بیرون شود، چو عنقا، از خانه سوی صحرا
|
|
پرواز گیرد از خود، بگذارد آشیانه
|
فارغ شود ز هستی وز خویشتن پرستی
|
|
بر هم زند ز مستی نیک و بد زمانه
|
در خلوتی چنین خوش چه خوش بود صبوحی!
|
|
با محرمی موافق، با همدمی یگانه
|
آورده روی در روی با شاهدی شکر لب
|
|
در کف می صبوحی، در سر می شبانه
|
ساقی شراب داده هر لحظه از دگر جام
|
|
مطرب سرود گفته هر دم دگر ترانه
|
باده حدیث جانان، باقی همه حکایت
|
|
نغمه خروش مستان دیگر همه فسانه
|
نظاره روی ساقی، نظارگی عراقی
|
|
خم خانه عشق باقی، باقی همه بهانه
|
| |
|
| |