ای یار، مکن، بر من بییار ببخشای |
ای یار، مکن، بر من بییار ببخشای
|
|
جانم به لب آمد ز تو، زنهار ببخشای
|
در کار من غمزده ای دوست نظر کن
|
|
بر جان من دلشده ای یار، ببخشای
|
زان پیش که از حسرت روی تو بمیرم
|
|
بس دور بماندم ز تو بیمار، ببخشای
|
اینک به امیدی به درت آمدهام باز
|
|
این بار مکن همچو دگربار، ببخشای
|
مرغ دل من بیپر و بیبال بمانده است
|
|
در دام فراق تو نگونسار، ببخشای
|
آن رفت که آمد ز من دلشده کاری
|
|
اکنون که فرو ماندهام از کار، ببخشای
|
از کرد عراقی خجل و خوار بماندم
|
|
مگذار چنینم خجل و خوار، ببخشای
|
| |
|
| |