چه کردهام که دلم از فراق خون کردی؟
|
|
چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی؟
|
چرا ز غم دل پر حسرتم بیزردی؟
|
|
چه شد که جان حزینم ز غصه خون کردی؟
|
نخست ار چه به صد زاریم درون خواندی
|
|
به آخر از چه به صد خواریم برون کردی؟
|
همه حدیث وفا و وصال میگفتی
|
|
چو عاشق تو شدم قصه واژگون کردی
|
ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، بیا
|
|
نظر به حال دلم کن، ببین که: چون کردی؟
|
لوای عشق برافراختی چنان در دل
|
|
که در زمان، علم صبر سرنگون کردی
|
کنون که با تو شدم راست چون الف یکتا
|
|
ز بار محنت، پشتم دو تا چو نون کردی
|
نگفته بودی، بیداد کم کنم روزی؟
|
|
چو کم نکردی باری چرا فزون کردی؟
|
هزار بار بگفتی نکو کنم کارت
|
|
نکو نکردی و از بد بتر کنون کردی
|
به دشمنی نکند هیچ کس به جان کسی
|
|
که تو به دوستی آن با من زبون کردی
|
بسوختی دل و جانم، گداختی جگرم
|
|
به آتش غمت از بسکه آزمون کردی
|
کجا به درگه وصل تو ره توانم یافت؟
|
|
چو تو مرا به در هجر رهنمون کردی
|
سیاهروی دو عالم شدم، که در خم فقر
|
|
گلیم بخت عراقی سیاه گون کردی
|
| |
|
|