آمد به درت امیدواری |
آمد به درت امیدواری
|
|
کو را بجز از تو نیست یاری
|
محنتزدهای، نیازمندی
|
|
خجلتزدهای، گناهکاری
|
از گفتهی خود سیاهرویی
|
|
وز کردهی خویش شرمساری
|
از یار جدا فتاده عمری
|
|
وز دوست بمانده روزگاری
|
بوده به درت چنان عزیزی
|
|
دور از تو چنین بمانده خواری
|
خرسند ز خاک درگه تو
|
|
بیچاره به بوی یا غباری
|
شاید ز در تو باز گردد؟
|
|
نومید، چنین امیدواری
|
زیبد که شود به کام دشمن
|
|
از دوستی تو دوستداری؟
|
بخشای ز لطف بر عراقی
|
|
کو ماند کنون و زینهاری
|
| |
|
| |