گر به رخسار تو، ای دوست، نظر داشتمی |
گر به رخسار تو، ای دوست، نظر داشتمی
|
|
نظر از روی خوشت بهر چه برداشتمی؟
|
چون من بیخبر از دوست دهندم خبری
|
|
باری، از بیخبری کاش خبر داشتمی؟
|
در میان آمدمی چون سر زلفت با تو
|
|
از سر زلف تو گر هیچ کمر داشتمی؟
|
گر ندادی جگرم وعدهی وصلت هر دم
|
|
کی دل و دیده پر از خون جگر داشتمی؟
|
گفتیم: صبر کن، از صبر برآید کارت
|
|
کردمی صبر ز روی تو، اگر داشتمی
|
خود کجا آمدی اندر نظرم آب روان؟
|
|
گر ز خاک در تو کحل بصر داشتمی
|
دل گم گشتهی خود بار دگر یافتمی
|
|
بر سر کوی تو گر هیچ گذر داشتمی
|
گر ز روی و لب تو هیچ نصیبم بودی
|
|
بهر بیماری دل گل بشکر داشتمی
|
کردمی بر سر کویت گهرافشانیها
|
|
بجز از اشک اگر هیچ گهر داشتمی
|
گر عراقی نشدی پردهی روی نظرم
|
|
به رخ خوب تو هر لحظه نظر داشتمی
|
| |
|
| |