کی بود کین درد را درمان کنی؟ |
کی بود کین درد را درمان کنی؟
|
|
کی بود کین رنج را آسان کنی؟
|
کی بسازی چارهی بیچارهای؟
|
|
بیدلی را کی دوای جان کنی؟
|
کی برون آیی ز پرده آشکار؟
|
|
چند روی خوب را پنهان کنی؟
|
چند رو گردانی از سرگشتهای؟
|
|
عاجزی را چند سرگردان کنی؟
|
در بیابان غمم، وقت این دم است
|
|
کابر رحمت بر سرم باران کنی
|
بسکه غم خوردم ز جان سیر آمدم
|
|
چند بر خوان غمم مهمان کنی؟
|
دود سوز من گذشت از آسمان
|
|
تا کیم در بوتهی هجران کنی؟
|
همچو ابراهیم از لطفت سزد
|
|
کز میان آتشم بستان کنی
|
چون عراقی سر نهاده در برت
|
|
هم سزد گر درد او درمان کنی
|
| |
|
| |