چه بود گر نقاب بگشایی؟ |
چه بود گر نقاب بگشایی؟
|
|
بیدلان را جمال بنمایی؟
|
مفلسان را نظارهای بخشی؟
|
|
خستگان را دمی ببخشایی؟
|
عمر ما شد، دریغ! ناشده ما
|
|
بر سر کوی تو تماشایی
|
با وصالت نپخته سودایی
|
|
از فراغت شدیم سودایی
|
چه توان کرد؟ یار مینشنوی
|
|
هیچ باشد که یار ما آیی؟
|
جان را به چهره شاد کنی؟
|
|
دل ما را به غمزه بربایی؟
|
بی تومان جان و دل نمیباید
|
|
دل ما را به جان تو میبایی
|
پرده بردار، تا سر اندازیم
|
|
به سر کوی تو، ز شیدایی
|
ور بر آنی که خون ما ریزی
|
|
غمزه را حکم کن، چه میپایی؟
|
مفلسانیم بر درت عاجز
|
|
منتظر گشته تا چه فرمایی؟
|
چون عراقی امید در بسته
|
|
تا در بسته، بو که، بگشایی
|
| |
|
| |