رزم کاووس با شاه هاماوران
ازان پس چنین کرد کاووس رای
ازان پس به کاووس گوینده گفت
غمی بد دل شاه هاماوران
یکی مرد بیدار جوینده راه
دگر روز لشکر بیاراستند
فرستاده شد نزد قیصر ز شاه
بیامد سوی پارس کاووس کی
چنان بد که ابلیس روزی پگاه
همی کرد پوزش ز بهر گناه
چه گفت آن سراینده مرد دلیر
چنین گفت پس گیو با پهلوان
تهمتن برانگیخت رخش از شتاب