پادشاهی اشکانیان
کنون پادشاه جهان را ستای
کنون ای سراینده فرتوت مرد
چو دارا به رزم اندرون کشته شد
چو نه ماه بگذشت بر ماه‌چهر
چو آمد به نزدیکی بارگاه
یکی کاخ بود اردوان را بلند
چو شد روی کشور به کردار قیر
چنان بد که بی‌ماه روی اردوان
چو شب روز شد بامداد پگاه
وزین سو به دریا رسید اردشیر
یکی نامور بود نامش سباک
چو آگاهی آمد سوی اردوان
سپاهی ز اصطخر بی‌مر ببرد
چو خورشید شد زرد لشکر براند
ببین این شگفتی که دهقان چه گفت
ز شهر کجاران برآمد نفیر
چو آگه شد از هفتواد اردشیر
به جهرم یکی مرد بد بدنژاد
پراندیشه بود آن شب از کرم شاه
وزان جایگه شد سوی جنگ کرم
چو آگاه شد زان سخن هفتواد