دبیر جهاندیده راپیش خواند |
دبیر جهاندیده راپیش خواند
|
|
دل آگنده بودش همه برفشاند
|
جهاندار چون کرد آهنگ مرو
|
|
به ماهوی سوری کنارنگ مرو
|
یکی نامه بنوشت با درد و خشم
|
|
پر از آرزو دل پر از آب چشم
|
نخست آفرین کرد بر کردگار
|
|
خداوند دانا و پروردگار
|
خداوند گردنده بهرام وهور
|
|
خداوند پیل و خداوند مور
|
کند چون بخواهد ز ناچیز چیز
|
|
که آموزگارش نباید به نیز
|
بگفت آنک ما را چه آمد بروی
|
|
وزین پادشاهی بشد رنگ و بوی
|
ز رستم کجا کشته شد روز جنگ
|
|
ز تیمار بر ما جهان گشت تنگ
|
بدست یکی سعد وقاص نام
|
|
نه بوم و نژاد و نه دانش نه کام
|
کنون تا در طیسفون لشکرست
|
|
همین زاغ پیسه به پیش اندرست
|
تو با لشکرت رزم را سازکن
|
|
سپه را برین برهم آواز کن
|
من اینک پس نامه برسان باد
|
|
بیایم به نزد تو ای پاک وراد
|
فرستادهی دیگر از انجمن
|
|
گزین کرد بینا دل و رای زن
|
| | |
| |