چو افکنده ببیند در خون تنم را |
چو افکنده ببیند در خون تنم را
|
|
کنید آفرین ترک صید افکنم را
|
نیاید گر از دیده سیلی دمادم
|
|
که شوید ز آلودگی دامنم را
|
ور از خاک آتش علم برنیاید
|
|
که هر شام روشن کند مدفنم را
|
به فانوس تن گر رسد گرمی دل
|
|
بسوزد بر اندام پیراهنم را
|
زغم چون گریزم که پیوسته دارد
|
|
چو پیراهن این فتنه پیرامنم را
|
مشرف کن ای ماه اوج سعادت
|
|
ز مسکین نوازی شبی مسکنم را
|
ز دمهای بدگو مشو گرم قتلم
|
|
بهر بادی آتش مزن خرمنم را
|
نیم محتشم خالی از ناله چون نی
|
|
که خوش دارد او شیوهی شیونم را
|
| |
|
| |