روزگاری که رخت قبلهی جان بود مرا |
روزگاری که رخت قبلهی جان بود مرا
|
|
روی دل تافته از هر دو جهان بود مرا
|
چند روزی که به سودای تو جان میدادم
|
|
حاصل از زندگی خویش همان بود مرا
|
یادباد آن که به خلوتگه وصلت شب و روز
|
|
دل سرا پردهی صد راز نهان بود مرا
|
یادباد آن که چو آغاز سخن میکردی
|
|
با تو صد زمزمه در زیر زبان بود مرا
|
یاد باد آن که چو میشد سرت از باده گران
|
|
دوش منت کش آن بار گران بود مرا
|
یاد باد آن که به بالین تو شبهای دراز
|
|
پاسبان مردم چشم نگران بود مرا
|
یاد باد آن که دمی گر ز درت میرفتم
|
|
محتشم پیش سگان تو ضمان بود مرا
|
| |
|
| |