بر رخ پر عرق مکش سنبل نیم تاب را |
بر رخ پر عرق مکش سنبل نیم تاب را
|
|
در ظلمات گم مکن چشمهی آفتاب را
|
گر به حیا مقیدی برقعی از حجاب کن
|
|
پردهی رخ که پیش او باد برد نقاب را
|
سوخته فراق را وعدهی خام تر مده
|
|
رسم کجاست دم به دم آب زدن کباب را
|
بی تو به حال مر گم و جان به عذاب میکنم
|
|
بر سرم آی و از سرم باز کن این عذاب را
|
گشته حجاب عارضت زلف و نسیم بیخبر
|
|
آه کجاست تا کند بر طرف این حجاب را
|
تا دهد از تو جراتم رخصت نیم بوسهای
|
|
یک نفسک به خواب کن نرگس نیم خواب را
|
دی به نیاز گفتمت بندهی توست محتشم
|
|
روی ز بنده تافتی بندهام این عتاب را
|
| |
|
| |