پای یکی به علت ادبار نارواست |
پای یکی به علت ادبار نارواست
|
|
رخش یکی به عرصهی اقبال در دو است
|
در افتاب وصل یکی گرم اختلاط
|
|
قانع یکی ز دور به یک ذره پرتو است
|
اما ازین چه غم که کهن دوستدار او
|
|
در خاطرش نشسته تر از عاشق نواست
|
شطرنج غایبانه شیرین به کوه کن
|
|
در دل به صد شکفتگی نرد خسرو است
|
زندان هجر او چه طلسمی است کاندران
|
|
نه طاقت نشست و نه راه بدر رو است
|
اعجاز عشق بین که تمنای هندویی
|
|
پاینده دار نام شهنشاه غزنو است
|
معلوم قدر دانهی اشک تو محتشم
|
|
جائی چنان که خرمن جانها به یک جواست
|
| |
|
| |