با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است |
با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است
|
|
بسته هر موی او صاحب کمالی دیگر است
|
نیست در بتخانهی مارا غیر فکر روی دوست
|
|
ما درین فکریم و مردم را خیالی دیگر است
|
پیش رویت چون به یک دم جان ندادیم از نشاط
|
|
هردم از روی تو ما را انفعالی دیگر است
|
گر بود ما را دو عید از دیدنت نبود بعید
|
|
زان که هر طاقی ز ابرویت هلالی دیگر است
|
سگ از آن کس به که چون شد با غزالی آشنا
|
|
باز چشمش در پی وحشی غزالی دیگر است
|
محتشم چون هر زمان حالی دگر دارد ز عشق
|
|
هر غزل از گفتهی او حسب و حالی دیگر است
|
| |
|
| |