یگانهای در دل میزند به دست ارادت |
یگانهای در دل میزند به دست ارادت
|
|
که جای موکب حسنش ز طرف ماست زیادت
|
اگر کشاکش زور قضا بود ز دو جانب
|
|
میانهی من و او نگسلد کمند ارادت
|
در این ولایت پرشور و فتد خانهی کنعان
|
|
چهها که مادر ایام کرد در دو ولایت
|
شکسته رنگی رنج خمار هجر زحد شد
|
|
ز گوشهای بدرآ سرخوش ای سهیل سعادت
|
فتاده حوصلهی مرغ روح تنگ خدا را
|
|
بده به خسته پیکان خود نوید عیادت
|
به معبدیست رخ محتشم که میکند آنجا
|
|
نیاز یک شبه کار هزار ساله عبادت
|
| |
|
| |