بعد چندین انتظار آن مه به خاک ما گذشت |
بعد چندین انتظار آن مه به خاک ما گذشت
|
|
گرچه درد انتظار از حد گذشت اما گذشت
|
روز شب گردد ز تاریکی اگر بیند به خواب
|
|
آن چه بیخورشید روی او ز غم بر ما گذشت
|
از رهی آزاده سروی خاست کز رفتار او
|
|
بانگ واشوقا گذشت از آسمان هر جا گذشت
|
نسبت خاصی از او خاطر نشینم شد که دوش
|
|
با تواضعهای عام از من به استغنا گذشت
|
لحظهای زین پیش چون شمعم سراپا در گرفت
|
|
حرفم آن آتش زبان را بر زبان گویا گذشت
|
ای زناوکهای پیشین جان و دل مجنون تو
|
|
تیر دیگر در کمان لطف نه آنها گذشت
|
پر تزلزل شد زمین یارب قیامت رخ نمود
|
|
یا زخاک محتشم آن سرکش رعنا گذشت
|
| |
|
| |