گرچه بر رویم در لطف از توجه بازداشت |
گرچه بر رویم در لطف از توجه بازداشت
|
|
تا توانست از درم بیرون به حکم نازداشت
|
جراتم با آن که بیدهشت به صحبت میدواند
|
|
دور باش مجلس خاصم بر آن در بازداشت
|
بزم شد فانوس و جانان شمع و دل پروانهای
|
|
کز برون خد را بگرد شمع در پرواز داشت
|
دل که در بزمش به حیلت دخل نتوانست کرد
|
|
گریه بر خواننده عقل حیل پرداز داشت
|
شد نصیب من که صید لاغرم اما ز دور
|
|
در کمان هر تیر کان ترک شکارانداز داشت
|
بر رخم محرومی صحبت در امید بست
|
|
خاصه آن صحبت که وی با محرمان راز داشت
|
محتشم کز قرب روز افزون تمام امید بود
|
|
کی خبر زین عشق هجر انجام وصل آغاز داشت
|
| |
|
| |