گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست |
گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست
|
|
ور کنی جزم که مهر تو در آب و گل کیست
|
داد عصمت دهی از بهر رضای دل او
|
|
تا هوس پیشه بداند که دلت مایل کیست
|
سگت آهسته نهد پا به زمین از غیرت
|
|
تا بداند که سر کوی تو سر منزل کیست
|
بعد از آن هم که کنی به سملم از تاب حسد
|
|
ترسم از رشک بگویند که این به سمل کیست
|
برده این قافله از قافله مشگ سبق
|
|
یارب این عطرفشانی عمل محمل کیست
|
گرچه آواز وی از محفل او میشنوم
|
|
دلم از دغدغه خونست که در محفل کیست
|
محتشم زد چو گدایان در دریوزه عام
|
|
تا به این پی نتوان برد که او سائل کیست
|
| |
|
| |