سالها از پی وصل تو دویدم به عبث |
سالها از پی وصل تو دویدم به عبث
|
|
بارها در ره هجر تو کشیدم به عبث
|
بس سخنها که به روی تو نگفتم ز حجاب
|
|
بس سخنها که برای تو شیندم به عبث
|
تا دهی جام حیاتی من نادان صدبار
|
|
شربت مرگ ز دست تو چشیدم به عبث
|
تو به دست دگران دامن خود دادی و من
|
|
دامن از جمله بتان بهر تو چیدم به عبث
|
من که آهن به یک افسانه همیکردم موم
|
|
صدفسون بر دل سخت تو دمیدم به عبث
|
گرد صدخانه به بوی تو دویدم ز جنون
|
|
جیب صد جامه ز دست تو دریدم به عبث
|
محتشم بادهی محنت ز کف ساقی عشق
|
|
تو چشیدی به غلط بنده کشیدم به عبث
|
| |
|
| |