گلخنیان تو را نیست به بزم احتیاج |
گلخنیان تو را نیست به بزم احتیاج
|
|
کار ندارد به آب مرغ سمندر مزاج
|
رتبه به اسباب نیست ورنه چو بر آشیان
|
|
هد هد نادان نشست صاحب تختست و تاج
|
از همه ترکان ستاند هندوی چشم تو دل
|
|
از همه شاهان گرفت شحنهی حسن تو باج
|
گرچه تو را از ازل حسن خدا داد بود
|
|
عشق که بود این که داد حسن تو را این رواج
|
هر طرف از دلبران ملک ستانندهایست
|
|
از طرفی کن خروج از همه بستان خراج
|
آن چه بر ایوب رفت نیست خوش اما خوشست
|
|
مرد که دارد شکیب درد که دارد علاج
|
خشم و تغافل به دست ورنه ازو محتشم
|
|
جور دمادم خوش است نیست به لطف احتیاج
|
| |
|
| |