به خاکم آن بت اگر با رقیب درگذر آید |
به خاکم آن بت اگر با رقیب درگذر آید
|
|
ز مضطرب شدن من زمین به لرزه درآید
|
به دشت و کوه چو از داغ عشق گریم و نالم
|
|
ز خاک لاله بروید ز سنگ ناله برآید
|
ز غمزهی تیز نگه دیر در کمان نهد آن مه
|
|
ولی هنوز بود در کمان که بر جگر آید
|
نشانه گم شود از غایت هجوم نظرها
|
|
چو تیر غمزه آن شوخ از کمان بدر آید
|
کمان می کشیش آتشم به خرمن جان زد
|
|
نعوذبالله از آن دم که مست در نظر آید
|
تو را ببر من کوتاه دست چون کشم آسان
|
|
که با خیال تو دستم به زور در کمر آید
|
زمانه خوی تو دارد که تیزتر کند از کین
|
|
به جان محتشم آن نیشتر که پیشتر آید
|
| |
|
| |