خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید |
خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید
|
|
بیخودم من خبر از رفتن جانم مدهید
|
یا مجوئید نشان از من سرگشته دگر
|
|
یا به آن راه که او رفته نشانم مدهید
|
ترسم افتد ز زبانم به تر و خشک آتش
|
|
نام آن سرو خدا را به زبانم مدهید
|
بعد ازین بودن من موجب بدنامی اوست
|
|
خون من گرم بریزید و امانم مدهید
|
من که از حسرت آن حور به تنگم ز جهان
|
|
به جز از مژه رفتن ز جهانم مدهید
|
من که چون نی همه دردم بروید از سر من
|
|
خویش را دردسر از آه و فغانم مدهید
|
پهلوی محتشم چون فکند خواب اجل
|
|
خواب گه جز ز سر کوی فلانم مدهید
|
| |
|
| |