دی ز شوخی بر من آن توسن دوانیدن چه بود |
دی ز شوخی بر من آن توسن دوانیدن چه بود
|
|
نارسیده بر سر من باز گردیدن چه بود
|
تشنهای را کز تمنا عاقبت میسوختی
|
|
آب از بازیچهاش بر لب رسانیدن چه بود
|
خستهای را کز جفا میکردی آخر قصد جان
|
|
در علاجش اول آن مقدار کوشیدن چه بود
|
گر دلت نشکفته بود از گریهی پردرد من
|
|
سر فرو بردن چو گل در جیب و خندیدن چه بود
|
گرنه مرگ من به کام دشمنان میخواستی
|
|
بهر قتلم با رقیب آن مصلحت دیدن چه بود
|
ور نبودت ننگ و عار از کشتن من بعد قتل
|
|
آن تاسف خوردن و انگشت خائیدن چه بود
|
محتشم ای گشته در عالم بدین داری علم
|
|
بعد چندین ساله زهد این بت پرستیدن چه بود
|
| |
|
| |