شبی که بر دلم آن ماه پاره میگذرد |
شبی که بر دلم آن ماه پاره میگذرد
|
|
مرا شرارهی آه از ستاره میگذرد
|
خراش دل ز سبک دستی کرشمهی او
|
|
به نیم چشم زدن از شماره میگذرد
|
دلم بر آتش غیرت کباب میگردد
|
|
چو تیرش از جگرپاره پاره میگذرد
|
ز رخش صبر و شکیبائی آن گزیده سوار
|
|
پیاده میکندم چون سواره میگذرد
|
مشو به سنگدلیهای خویشتن مغرور
|
|
که تیر آه من از سنگ خاره میگذرد
|
تو ای طبیب ازین گرمتر گذر قدری
|
|
بر آن مریض که کارش ز چاره میگذرد
|
به صد فسون بتان محتشم ز دین نگذشت
|
|
ولی اگر تو کنی یک اشاره میگذرد
|
| |
|
| |