تنی زلالوش آن سرو گل قبا دارد |
تنی زلالوش آن سرو گل قبا دارد
|
|
که موج از اثر جنبش صبا دارد
|
شب آمد و سخن از کید مدعی میگفت
|
|
ازین سخن دگر آیا چه مدعا دارد
|
رقیب جان برد از هجر و بر خورد ز وصال
|
|
من از فراق بمیرم خدا روا دارد
|
ز حال آن بت بیگانه وش خبر پرسید
|
|
که باد میوزد و بوی آشنا دارد
|
رکاب خشم برای که کرده باز گران
|
|
تحملت که عنان کرشمهها دارد
|
فتاده بس که حدیث من و تو در افواه
|
|
بهر که مینگرم گفتگوی ما دارد
|
به محتشم تو مزن طعنه گر ندارد هیچ
|
|
اگرچه هیچ ندارد نه خود تو را دارد
|
| |
|
| |