کمان ناز به زه نازنین سوار من آمد |
کمان ناز به زه نازنین سوار من آمد
|
|
شکار دوست بت آدمی شکار من آمد
|
جهان دل و جان میرود به باد که دیگر
|
|
جهان بهم زده سلطان کامکار من آمد
|
چو افتاب که از ابر ناگهان بدر آید
|
|
سوار رخش برون رانده از غبار من آمد
|
شد آرمیده سوار سمند و آخر جولان
|
|
فکنده زلزله در جان بیقرار من آمد
|
سترده داد بلاکار زاریان بلا را
|
|
به لشگر عجبی وقت کارزار من آمد
|
ز پیش راه مرو محتشم که بهر عذابت
|
|
سر از خمار گران مست پر خمار من آمد
|
| |
|
| |