گر بر من آرمیده سمندش گذر کند |
گر بر من آرمیده سمندش گذر کند
|
|
او صد هزار تندی ازین رهگذر کند
|
زان لعل اگر دهد همه دشنام آن نگار
|
|
صد بار از مضایقه خونم جگر کند
|
چشمش چو کار من به نخستین نگاه ساخت
|
|
نگذاشت غمزهاش که نگاه دگر کند
|
دی گرمیش به غیر نه از روی قهر بود
|
|
افروخت آتشی که مرا گرمتر کند
|
پیکان او ز سینه من میکشد طبیب
|
|
کو باده اجل که مرا بی خبر کند
|
آوارهای کجاست که در کوی عاشقی
|
|
با خاک ره نشیند و با ما به سر کند
|
گر جان کشی به کین ز تن محتشم برون
|
|
باور مکن که مهر تو از دل به در کند
|
| |
|
| |