دل وجان و سرو تن گر به فدای تو شوند |
دل وجان و سرو تن گر به فدای تو شوند
|
|
به که نابود به شمشیر جفای تو شوند
|
همه جای تو چه رخسار تو واقع شدهاند
|
|
سیر واقع ز تماشای کجای تو شوند
|
خوش ادا میکنی ای شوخ اداهای مرا
|
|
خوش ادایان همه قربان ادای تو شوند
|
هم بر آن سادهدلان خنده سزد هم گریه
|
|
که اسیر تو به امید وفای تو شوند
|
داری آن حوصله کز جان روی گر به نیاز
|
|
پادشاهان جهان جمله گدای تو شوند
|
دیده نمناک نگردانی اگر تشنه لبان
|
|
همه در دشت هوش کشته برای تو شوند
|
محتشم وای بر آن قوم که بر بستر ناز
|
|
در دل شب هدف تیر دعای تو شوند
|
| |
|
| |