صبا از کشور آن پاکدامان دیر میآید |
صبا از کشور آن پاکدامان دیر میآید
|
|
ز یوسف بوی پیراهن به کنعان دیر میآید
|
سواری تند در جولان و شوری نیست در میدان
|
|
چرا آن شهسوار افکن به میدان دیر میآید
|
مگر از سیل اشگم پای قاصد در گلست آنجا
|
|
که سخت این بار از آن راه بیابان دیر میآید
|
همانا باد هم خوش کرده منزلگاه جانان را
|
|
که بر بالین این بیمار گریان دیر میآید
|
تو را انگشت همدم کافت جان تو زود آمد
|
|
مرا این میکشد کان آفت جان دیر میآید
|
برای میهمانی میکنم دل را کباب اما
|
|
دلم بسیار میسوزد که مهمان دیر میآید
|
تو داری محتشم ز آشوب دوران کلفتی منهم
|
|
دلی پر غصه کان آشوب دوران دیر میید
|
| |
|
| |