حسن روزافزون او ترسم جهان برهم زند |
حسن روزافزون او ترسم جهان برهم زند
|
|
فتنهای گردد زمین و آسمان برهم زند
|
هرچه دوران در هم آرد از پی آزار خلق
|
|
در زمان آن فتنه آخر زمان برهم زند
|
فرد چون پیدا شود غارتگر عشقش ز دور
|
|
گرد او جمعیت صد کاروان برهم زند
|
اینک میرسد شورافکنی کز گرد راه
|
|
قلب دلها بر درد صفهای جان برهم زند
|
لعبتان صد جا کنند از حسن صد هنگامه گرم
|
|
چون رسد آن بت به یک لعبت نهان برهم زند
|
چون کند نازش کمان دلبری را چاشنی
|
|
قلب صد خیل از صدای آن کمان برهم زند
|
از دو لب خوش آن که من جویم به ایما بوسهای
|
|
در قبول آهسته چشم آن دلستان برهم زند
|
کس چه میدانست کز طفلان اندک دان یکی
|
|
کشور دانائی صد نکته دان برهم زند
|
عقل کی میگفت کاید مهر پرور کودکی
|
|
چون برون از خانه چندین خانمان برهم زند
|
کی گمان میبرد می کانشمع فانوس حجاب
|
|
چون ز عرفان دم زند صد دودمان برهم زند
|
صد ره اسباب ملاقات سگش از خون دل
|
|
محتشم گر در هم آرد پاسبان برهم زند
|
| |
|
| |