به قد فتنه گر چون در خرام آن نازنین آید |
به قد فتنه گر چون در خرام آن نازنین آید
|
|
ز شوق آن قد و رفتار جنبش در زمین آید
|
چو آید بعد ایامی برون خلقی فتد در خون
|
|
اگر ماهی سهیلآسا برون آید چنین آید
|
به صیت حسن اول دل برد آنگه نماید رو
|
|
چو صیادی که دام افکنده صیدی را ز زین آید
|
ز رفتارش تن و جان در بلا وین طرفه کز بالا
|
|
بر آن رفتار از جان آفرین صد آفرین آید
|
به عزم سیر بام از قصر میخواهم برون آئی
|
|
چو خورشید جهان آرا که بر چرخ برین آید
|
بتی گفتند خواهد گشت در آخر زمان پیدا
|
|
کزو صد چشم زخم دیگرت در کار دین آید
|
اگر این است آن بت محتشم با خود مقرر کن
|
|
کزو صد زخم بر دل از نگاه اولین آید
|
| |
|
| |